شیطان نیستم،فرشته هم نیستم،خداهم نیستم،فقط دخترم!
ازنوع ساده اش....حواگونه فکرمیکنم ،نه سیب خورده ام نه گندم،ولی درسحرگاه یک روز،مرا از بهشت به دنیای زمینی اوردند
همین.........
پدرامد از راه ،دست هایش خالی ،کودکان چشم به دستان پدر،سفره خالی را پدر از پنجره بیرون انداخت،سفره قلبش را باردیگر گسترد.
بچه ها ان شب هم مثل دیگر شب ها یک شکم سیر محبت خوردند.
برچسبها:
پدر,
محبت,