خسته ولی گاهی امیدوار
عشق می ماند ،انسان ها هستندکه عوض می شوند

پنجه در افکنده ایم بادستهایمان به جای رهاشدن

سنگین سنگین بردوش می کشیم باردیگران را

به جای همراهی کردنشان!

عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب

در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه........

(مارگوت بیکل،ترجمه ی احمد شاملو)

+ تاريخ سه شنبه 16 خرداد 1391ساعت 12 نويسنده ... |

پرنده

ازهمان شاخه ای می پرد

که بران نشسته است

کسی که می اید

حتماً می رود!

+ تاريخ یک شنبه 7 خرداد 1391ساعت 21 نويسنده ... |

چه فرصت یگانه ای است عمر ما

برای اندکی گریستن!

بیارهاکنیم

قصه ی غروب افتاب را

که این منو توایم

ما فقط

غروب می کنیم

در کرانه هایِ زیستن...

+ تاريخ پنج شنبه 4 خرداد 1391ساعت 22 نويسنده ... |

فرقی ندارد زودتر

یا دیرتر

با اندکی تاخیر

جا می گذارد زندگی

ما را

چون صفحه ای از روزنامه

در ایستگاهی بی نشان

درمِهی دلگیر ...

 

+ تاريخ پنج شنبه 4 خرداد 1391ساعت 22 نويسنده ... |

وقتی چیزی بسیار به چشمانمان نزدیک باشد نمیتوانیم انرا ببینیم ،برای دیدن به فاصله ای نیازمندیم.

سلام اول به خدا بعدبه همه اونایکه نگاه مهربونشونو به این صفحه دوختن ،فاصله از خدا میتونه ادمارو داغون کنه وقتی تو این مدت کوتاهی که نبودم دوباره برگشتم پیش خدا واشتی کردم باهاش بهم یه جراتی داد که تونستم حرفی که چن سال تو دلم بودو به یکی بگم شاید نتیجه ای نداشت ولی حداقل ارومتر شدم .من چیزی کم ندارم یچیزایی از دست دادم ولی خیلی چیزای دیگه بجاش میشه بدست اورد وقدر چیزایکه دارمو باید بدونم قبل از اینکه دیرشه مثه دوستای خوبی که اینجادارم دلم واستون تنگ شده بود.

 

+ تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391ساعت 1 نويسنده ... |